درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم
(جلسه سی و هفتم 18 09 1403)
موضوع: وصایت حضرت علی علیه السلام در امور شخصی و رهبری جامعه
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
پرسش:
استاد! شیخ عباس قمی قائل به این است که حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر دو بار ازدواج کرده است بعضی از آقایان این را رد می کنند نظر شما چه است؟
پاسخ:
قطعا باکره بوده، لا شک و لا ریب به هیچ وجه ازدواج نکرده بوده است. ادله قطعی داریم بر این که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین ازدواجش با حضرت نبی مکرم بوده است.
آن چه که در ذهنم است سال 83 یا 84 در مکه بودم آقای بن علوی مالکی از علمای بزرگ مالکی و ضد وهابی از دنیا رفت بعثه دستور داد تمام روحانیون در تشییع جنازه ایشان شرکت کنند و جمعیت انبوهی از مدینه، یمن و مکه آمده بود. ایشان طرفدار زیاد داشت.
ایشان را در قبرستان ابو طالب دفن کردند، در قبرستان را باز کردند، دوستانی که مکه مشرف شده اند می دانند قبرستان ابو طالب بسته است به کسی اجازه نمی دهند فقط مردم می آیند از بالای پل جیحون سلام می دهند ما وقتی داخل رفتیم دیگر در فکر جنازه بن علوی نبودیم از دوستان سئول کردیم قبر حضرت خدیجه کجاست؟
یکی از کسانی که اهل مکه بود راهنمایی کرد ما آمدیم کنار قبر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) قبر ایشان تقریبا در شمال قبرستان ابو طالب بود یک جایی به اندازه 14 تا 16 متر چال بود دیدم افرادی آن جا نشسته اند و دارند گریه می کنند جای تان خالی ما هم رفتیم.
این مطلب را با تمام وجودم دارم می گویم من واقعا بوی صدیقه طاهره را از قبر حضرت خدیجه استشمام کردم. یعنی کل قبر حضرت خدیجه بوی حضرت زهرا می داد. مردم از خاک ایشان به عنوان تبرک برمی داشتند دیدیم همه بر می دارند ما هم برداشتیم.
بعد تقریبا حدود ده متر بعد از قبر حضرت خدیجه سه تا قبر فرزندان رسول اکرم قسمت بالای قبر حضرت خدیجه بود و کنار آن هم یک طرف قبر ابو طالب بود و یک طرف هم قبر عبدالمطلب بود.
پرسش:
استاد! و ضعیت سوریه بهم ریخت!
پاسخ:
سوریه تمام شد رفت. خدا روح آقای کورانی را شاد کند نمی دانم کلیپ ایشان را دیدید یا نه الان در فضای مجازی دارد مرتب پخش می شود. ایشان به فارسی هم حرف می زند می گوید سوریه قطعا از دست خواهد رفت و سقوط خواهد کرد، این ها یک سال بیشتر حکومت نمی کنند و بعد از یک سال ان شاء الله حضرت مهدی (ارواحنا فداه) می آید.
بعد می گوید سید حسن نصر الله به من پیام داد شما نگویید سوریه سقوط می کند، سوریه اگر سقوط کند خیلی برای ما گران تمام می شود. من به ایشان جواب دادم سقوط سوریه مقدمه برای ظهور حضرت است ما عاشق آمدن آقایمان هستیم.
آقای کورانی گفت کسانی که سوریه را فتح می کنند یک سال بیشتر در سوریه حکومت نخواهند کرد. نظر ایشان این بود و امیدواریم این چنین باشد!
وقتی بشار اسد آمد آن همه بی احترامی و کم لطفی به ایرانی ها کرد، متمایل به امارات و روسیه شد نتیجه اش این شد. همه دنیا فهمید در طول این مدت که بشار اسد حکومت می کرد ایران او را نگهداشته بود. اگر ایران پشت اسد نبود خیلی زودتر از این ها سقوط می کرد.
ببینیم در آینده چه خواهد شد. نمی دانیم! منتظر می مانیم که نتیجه چه خواهد شد؟
آغاز بحث...
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
بحث مان در رابطه با کتاب هایی بود که ضد ولایت فقیه نوشته شده است مثل نقد ولایت فقیه که از محمد مال الله است، کتاب احمد الکاتب تطور فکر السیاسی است. نظریة ولایة الفقیه و تداعیاتها برای شفیق شقیر است. کتابی انور غنی نوشته است، ده دوازده تا کتاب وهابی ها و بعضی از اهل سنت در نقد ولایت فقیه بعد از انقلاب نوشته اند.
عرض کردیم، تقریبا آن چیزی که قابل بحث است، یعنی حرف دارند و می شود نقد کرد یکی کتاب محمد مال الله به نام نقد ولایت فقیه است. یکی هم که کتاب احمد الکاتب به نام الامام المهدی حقیقة تاریخیه ام فرضیة فلسفیة است.
چند جلسه در رابطه با کتاب محمد مال الله حرف زدیم، ایشان یک سری هتاکی هایی دارد و نقدی بر مبانی امام و بویژه آیت الله خویی (رضوان الله تعالی علیهما) دارد، یک سری اشکالات رجالی بر بحث ولایت فقیه و مهدویت گرفته است. به این ها هم خیلی زیاد نمی پردازیم، حالا یکی دو نمونه اش را عرض می کنیم و نقد می کنیم، ولی ارزش آنچنانی ندارد که وقت گذاشته بشود.
ولی در مورد احمد الکاتب عرض کردیم الان مطالب کتاب ایشان را در شبکه کلمه هر هفته یکی دو جلسه نقل می کنند و تحلیل می کنند گاهی هم خودش را آن جا می آورند و شروع به حرف زدن می کند.
بار ها گفتیم یعنی ده دوزاده سال است که دوستان ما برای مناظره حاضر هستند، ایشان تا به حال جواب مثبت برای مناظره نداده است.
در هر صورت...
این ها یک بحث هایی دارد من یک بخشی از بحثش را خدمت عزیزان عرض می کنم، دوستان هم اگر بتوانند مطالعه کنند و اگر بشود رویش تحقیق داشته باشند ما از محضر شان استفاده می کنیم.
ایشان در صفحه 15 می گوید شیخ مفید در قرن پنجم ادعا کرد که نامه هایی از حضرت مهدی (اروحنا فداه) دریافت کرده است، و بعد بحث مهدویت را بنا گذاری کرد بعد از این که بحث مهدویت را بنا گذاری کرد
«ظهرت نظرية النيابة العامة للفقهاء اي كون كل فقيه نائبا عن الامام المهدي»
خلاصه حرفش این است که تا قرن پنجم اسمی از مهدویت نبود، اسمی از ولایت فقیه نبود، شیخ مفید آمد بحث مهدویت را مطرح کرد و بعد از آن بحث ولایت فقیه شد.
در این رابطه مفصل صحبت کردیم ولی آنچه که از حرف های ایشان خیلی مهم است در همان صفحه 15 می گوید:
«وقد انطلق الإماميون في بناء نظريتهم من كون الإمام علي بن أبي طالب وصيا للنبي (صلی الله علیه وسلم)»
شیعه امامی کل نظریه اش این است که امیرالمؤمنیین وصی پیامبر است.
«وهو أمر ثابت لا يختلف عليه المسلمون ولكنه كان»
این که وصی پیامبر است شکی نیست. اما این وصایت:
«يتعلق بالأمور العادية والشخصية»
پیامبر وصی قرار داد که بدهی های من را بدهید، اموال من را چنین کنید، مطالبات من را بگیرید و این مسائل بوده است و نه بحث امامت و خلافت و رهبری!
«ولم تكن له علاقة بالسياسة والإمامة أو الخلافة الدينية»
بعد ایشان یک روایتی را از کافی نقل می کند، من فقط خلاصه این روایت را عرض کنم که از امام صادق (علیه السلام) است.
«لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) الْوَفَاةُ دَعَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ يَا عَمَّ مُحَمَّدٍ تَأْخُذُ تُرَاثَ مُحَمَّدٍ وَ تَقْضِي دَيْنَهُ وَ تُنْجِزُ عِدَاتِهِ»
به عباس گفت آیا حاضری هرچه از اموال من است بگیری بدهی های من را پرداخت کنی و قول هایی که به مردم داده ام این ها را هم ادا کنی؟
«فَرَدَّ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنِّي شَيْخٌ كَثِيرُ الْعِيَالِ قَلِيلُ الْمَالِ»
عباس گفت من نمی توانم... بعد به حضرت امیر (علیه السلام) این را پیشنهاد کردند، حضرت امیر به پیامبر اکرم عرض کردند که من در خدمت شما هستم و تمام این ها را:
«فَذَكَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَنَّ أَوَّلَ شَيْءٍ مِنَ الدَّوَابِّ تُوُفِّيَ عُفَيْرٌ سَاعَةَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ...»
همان قضیه عفیر است که وهابی ها هم در شبکه های شان خیلی این روایت را می گیرند و مسخره می کنند می گویند نبی مکرم الاغی داشت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود:
«إِنَّ ذَلِكَ الْحِمَارَ كَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي»
این الاغ گفت که پدر و مادرم فدای تو
«إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ كَانَ مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ»
جدم در کشتی حضرت نوح بود
«فَقَامَ إِلَيْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَى كَفَلِهِ»
بر آن دست کشید فرمود
«يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ يَرْكَبُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي ذَلِكَ الْحِمَارَ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص236 و 237
حضرت نوح برایش دعا کرد که از نسل این یک الاغی به دنیا بیاید که نبی مکرم سوار بشود، بعد گفت یا علی الحمد الله آن الاغی که حضرت نوح دعا کرده بود من هستم. علامه مجلسی در مرآة العقول، جلد 3، صفحه 48 می گوید:
«الحديث التاسع: ضعيف و آخره مرسل»
نام كتاب: مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى (تاريخ وفات مؤلف: 1110 ق)، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران: 1404ق، ج3، ص48
این ها روی روایتی اینچنین بنا گذاشتند و شبکه ها هم خیلی روی این مانور می دهند، البته امثال این روایت در کتاب های اهل سنت الی ما شاء الله است در بحث الاغ و این که از جدش روایت نقل کند و امثال این خودشان مفصل نقل کردند، الان من خیلی زیاد نمی خواهم به آن ها بپردازم.
بعد یک نکته ای است عزیزان دقت کنند، احمد الکاتب روایتی از شیخ مفید نقل می کند، حالا کدام نسخه اش بوده است من متوجه نشدم، می گوید صفحه 220، مجلس شماره 21، شیخ مفید در ارشاد، صفحه 188. می گوید این که نبی مکرم امیرالمؤمنین را خلیفه کرد نه برای سیاست و امامت و خلافت.
یعنی تنها روایتی که من پیدا کردم در مجلس 21 که مربوط به امیرالمؤمنین است این روایت است، یعنی در مجلس 21 امالی شیخ مفید غیر از این هیچ روایتی در این مورد نیست، صفحه 168 همان مجلس 21 حدیث شماره 3. همین جا ملاحظه بفرمایید این ها چطور ناجوانمردانه حرف می زنند. حالا یا می فهمند یا نمی فهمند. در صفحه 16، می گوید:
«ولكنه كان يتعلق بالأمور العادية والشخصية ولم تكن له علاقة بالسياسة والإمامة أو الخلافة الدينية»
ملاحظه بفرمایید آدرس داده، شماره 1، امالی شیخ مفید، صفحه 220، رقم 21. مفید، ارشاد، صفحه 188، اولا امالی مفید که ما چند تا نسخه داشتیم صفحه 220 این چنین روایتی ندارد. حالا نکته اش این است که ایشان نوشته است مجلس شماره 21 این خودش خوب است و به ما کمک می کند، چون امالی ها همه مجلس به مجلس هستند، چه امالی شیخ طوسی، چه امالی شیخ صدوق، چه امالی شیخ مفید، یعنی در حقیقت املاء می کردند، سخنرانی بوده است، سخنرانی یک، دو، سه، الی آخر...
این تنها حدیث خلافت در این مجلس است، در این جا شما ملاحظه بفرمایید، جابر ابن عبد الله انصاری
«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَرَامٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِيُّكَ قَالَ فَأَمْسَكَ عَنِّي عَشْراً لَا يُجِيبُنِي»
عزیزان این را خوب دقت کنند که چقدر ناجوانمردانه بعضی از مطالب را بدون این که متنی از روایت بیاورد، می گوید مفید در مجلس 21 آورده است که خلافت امیرالمؤمنین مربوط به مسائل خانوادگی و ارث و موروثش بوده است!! می گوید جابر ابن عبد الله انصاری سوال کرد
«مَنْ وَصِيُّكَ»
پیامبر تا ده روز جواب نداد، بعد از ده روز فرمود:
«يَا جَابِرُ أَ لَا أُخْبِرُكَ عَمَّا سَأَلْتَنِي فَقُلْتُ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ أَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَكَتَّ عَنِّي حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّكَ وَجَدْتَ عَلَيَّ»
کلمه وجدت یعنی غضب کردی، در قضیه حضرت زهرا می فرماید:
«فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص29
فرمود:
«مَا وَجَدْتُ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ»
من به تو غضب نکردم
«وَ لَكِنْ كُنْتُ أَنْتَظِرُ مَا يَأْتِينِي مِنَ السَّمَاءِ»
منتظر وحی بودم
«فَأَتَانِي جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّكَ وَ خَلِيفَتُكَ عَلَى أَهْلِكَ وَ أُمَّتِكَ وَ الذَّائِدُ عَنْ حَوْضِكَ وَ هُوَ صَاحِبُ لِوَائِكَ يَقْدُمُكَ إِلَى الْجَنَّةِ فَقُلْتُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ رَأَيْتَ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَذَا أَقْتَتِلُهُ قَالَ نَعَمْ يَا جَابِرُ مَا وُضِعَ هَذَا الْمَوْضِعُ إِلَّا لِيُتَابَعَ عَلَيْهِ فَمَنْ تَابَعَهُ كَانَ مَعِي غَداً وَ مَنْ خَالَفَه لَمْ يَرِدْ عَلَيَّ الْحَوْضَ أَبَدا»
نام كتاب: الأمالي( للمفيد)؛ نويسنده: مفيد، محمد بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 413 ق)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسين وغفارى على اكبر، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم: 1413ق، ص169
«وَصِيُّكَ وَ خَلِيفَتُكَ عَلَى أَهْلِكَ وَ أُمَّتِكَ»، وَ خَلِيفَتُكَ عَلَى أُمَّتِكَ این جا چیست؟ چطور این قسمت علی اهلک را آقایان می بینند ولی ذیلش را نمی بینند؟
این عبارت در امالی شیخ طوسی هم است، در کتاب بشارة المصطفی هم هست، کشف الغمه هم آورده است، بحار، جلد38، صفحه 114 هم آورده است.
عبارتی را که آدرس داده بود از ارشاد، صفحه 188 در ذهنم نیست، صفحه 188 نبود و آدرس دیگر و عنوان هم نداده بود که عنوان چیست و آن جا هم اگر باشد به همین شکل است.
روایتی که در ارشاد است این است و روایت خیلی مفصل است.
«فَوَقَفَ بَيْنَ يَدَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ يَا هَذَا أَنْتَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ قَالَ لَا قَالَ فَمَلَكٌ مُقَرَّبٌ قَالَ لَا قَالَ فَمَنْ أَنْت؟»
این روایت ارشاد است که می گوید پیامبر اکرم حضرت علی را برای کار های شخصی خودش معین کرده بود خلافت و وصایت علی ارتباطی به بحث امامت و خلافت ندارد.
«قَالَ أَنَا وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ»
بعد دارد:
«قَالَ ابْسُطْ يَدَكَ أُسْلِمْ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى يَدِكَ فَبَسَطَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَدَهُ وَ قَالَ لَهُ اشْهَدِ الشَّهَادَتَيْنِ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَحَقُّ النَّاسِ بِالْأَمْرِ مِنْ بَعْدِهِ»
نام كتاب: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نويسنده: مفيد، محمد بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 413 ق)، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم: 1413ق، ج1، ص336
شایسته ترین کس برای امر ولایت و امامت و تدبیر امور هستی، این را می گوید در ارشاد آمده است که پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود تو وصی من هستی، ولی وصایت در مسائل شخصی و خانوادگی نه در رابطه با مسائل خلافت و امامت!! اگر این بحث خلافت و امامت نیست پس چه چیزی است؟
«أَنَا وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ» هیچ اشاره ای ندارد که در مسائل شخصی است «أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَحَقُّ النَّاسِ بِالْأَمْرِ مِنْ بَعْدِهِ» عبارت به این واضحی و به این روشنی را نمی بیند!
در هر صورت...
ایشان می خواهد از این استفاده کند بر این که امیرالمؤمنین وصی بوده است، وصی برای رتق و فتق امور داخلی نبی مکرم بوده است نه امامت و خلافت. دو تا روایت می آورد، یک روایت از کافی می آورد، کافی روایتش ضعیف است. روایت دیگر از امالی شیخ مفید می آورد، امالی هم که دارد. «وَصِيُّكَ وَ خَلِيفَتُكَ عَلَى أَهْلِكَ وَ أُمَّتِكَ» این هم خلاف نظرش است.
همچنین از ارشاد شیخ مفید می آورد که در آن جا آمده است «وَ أَحَقُّ النَّاسِ بِالْأَمْرِ مِنْ بَعْدِهِ» کاملا واضح و روشن است. و اضافه بر این ما برای ولایت حضرت امیر فقط استدلال مان به یک روایت کافی آن هم روایت ضعیف یا به یک روایت ارشاد شیخ مفید نیست بلکه هزاران روایت در این زمینه داریم که نام ائمه از حضرت امیر (علیه السلام) تا حضرت مهدی (ارواحنا فداه) با سند های صحیح ذکر شده است.
من یکی دو نمونه را عرض می کنم که البته قبلا هم این ها را خدمت بزرگواران عرض کردم.
ملاحظه بفرمایید این قضیه لوح است که بزرگان ما همه بر صحت روایت لوح حضرت زهرا اتفاق نظر دارند.
«وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْك وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي»
یکی یکی نام می برد
«بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الْأَوْفَى مَن جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ «3»- إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ»
تا:
«وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْكِ وَ الدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو الْوَيْلُ وَ الرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ:" قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص529
این هم ملاحظه کنید بزرگان ما درباره حدیث لوح آوردند، بعضی از این آقایان که تازه به دوران رسیده هستند می گویند حدیث لوح صحیح نیست، شما ببینید مرحوم مجلسی می فرماید:
«فبالطرق المستفیضة عن محمد بن یعقوب و الصدوق و غیرهما، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أبی علیه السلام لجابر بن عبد الله الأنصاری»
روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه؛ نویسنده: مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، محقق / مصحح: موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی علی پناه، ج 11، ص 6، باب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
تا قضیه لوح را مطرح می کند. ابن بابویه، شیخ صدوق در الامامه و التبصره، شیخ صدوق دوباره در من لایحضره الفقیه
«وَ قَدْ أَخْرَجْتُ الْأَخْبَارَ الْمُسْنَدَةَ الصَّحِيحَةَ فِي هَذَا الْمَعْنَى»
من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج4، ص180
ابو الفتح کراجکی:
«ومن ذلك خبر اللوح المشتهر المعروف الذى قد اجتمعت الشيعة الامامية ولم تختلف فيه»
نام کتاب: الاستنصار؛ نویسنده: أبو الفتح الكراجكي، ج1، ص 18
شیخ مفید:
«وَ مِنْهَا نَصُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) بِالْإِمَامَةِ عَلَيْهِ فِيمَا رُوِيَ مِنْ حَدِيثِ اللَّوْح»
نام كتاب: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نويسنده: مفيد، محمد بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 413 ق)، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر: كنگره شيخ مفيد، قم: 1413ق، ج2، ص138
باز ملاحظه بفرمایید این روایت صد در صد صحیح است، با سند کاملا صحیح از امام کاظم (علیه السلام) است که می فرماید در سجده بگویید
«رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُنْدَبٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: تَقُولُ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ جَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّي وَ الْإِسْلَامَ دِينِي وَ مُحَمَّداً نَبِيِّي وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ- وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ- وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ»
تا حضرت مهدی:
وَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرَّأ»
من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج1، ص329 و 330
ملاحظه بفرمایید سند روایت صد در صد صحیح است، هیچ شک و شبهه ای در آن نیست. علامه مجلسی می گوید:
«السابع عشر حسن؛ علی ابن ابراهیم ثقة في الحدیث»
درباره ابراهیم ابن هاشم، آیة الله خویی می فرماید:
«لا ینبغي الشک في وثاقة ابراهیم»
معجم رجال الحدیث، ج1، ص 291
سید ابن طاووس همین طور، راوی بعد عبد الله ابن جندب است، شیخ طوسی و دیگران گفتند
«کوفي ثقة»
پس ما منتظر این نیستیم که فقط یک روایت این آقا بیاید از ارشاد برای ما بیاورد یا فرضا از کافی برای ما بیاورد، یک روایتی که سند درست و حسابی ندارد و علاوه بر آن خودش هم وهن مذهب است، وهن دین است، اگر شما این را بیایید برای جوان ها مطرح کنید جوان ها از دین و مذهب فرار می کنند.
عرض کردم آیت الله صافی (رحمه الله) پنج هزار و شش روایت در کتاب منتخب الاثر سه جلدی آورده است.
اصلا شما کتاب احمد الکاتب را مطالعه کنید مشخص است تمام روایات مهدویت را مطالعه کرده است، یعنی من ندیدم از مخالفین که این طور مسلط به احادیث باشد ما من روایةٍ در رابطه با مهدویت الا اینکه ایشان آورده است.
اول من تصور کردم که مثل بعضی از وهابی ها یکی دو تا روایت می بینند و بر مبنای آن قضاوت می کنند، ولی احمد الکاتب مشخص است کل کتب شیعه را مطالعه کرده است، و ظاهر قضیه این است که در همین مدرسه حجتیه بوده است، و خودش اهل لار شیراز است و یک عمری با شیعه زندگی کرده است.
حالا چه شد که خدای عالم عاقبت به شرش کرده و در دامن عربستان رفته است خدا می داند. خیلی ناجوانمردانه می آورد یعنی حتی روایاتی که صراحت دارد یا نمی آورد یا اگر می آورد یک اشکالات بنی اسرائیلی آن جا می گیرد، و این اشکالات بنی اسرائیلی زیبنده یک محقق نیست!
من معتقدم یک طلبه پایه هفت و هشت این کتاب را بخواند از مبانی شیعه آگاهی داشته باشد، می تواند کتاب احمد کاتب را رد کند. هرچند کتاب های زیادی در رد کتاب ایشان نوشته شده است.
در هر صورت ...
با توجه به این که بحث ولایت فقیه را ایشان زیر سوال برده است ما این بخش را می خواهیم نقد کنیم به قسمت های دیگرش را کاری نداریم!
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته