2025 August 13 - چهار شنبه 22 مرداد 1404
اهل سنت و تکفیر منکر خلافت ابوبکر و عمر
کد مطلب: ١٣١٢٩ تاریخ انتشار: ٠٣ دي ١٤٠٣ - ١٧:٢٤ تعداد بازدید: 321
دروس خارج » فقه الحکومه
اهل سنت و تکفیر منکر خلافت ابوبکر و عمر

(جلسه بیست و یکم 06 008 1403)

 
 
 

لينک دانلود
  
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه بیست و یکم 06 008 1403)

موضوع: اهل سنت و تکفیر منکر خلافت ابوبکر و عمر

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

سلام علیکم ورحمة الله، در خدمت دوستان هستیم!

عدم وجود نص بر خلافت خلفا

پرسش:

حدیثی که جلسه قبل فرمودید البته حدیث نبود نظر یکی از علما بود در مورد اینکه کسی با عمر مخالفت نکرد، در مورد انتخاب عمر این اعتراف را دارند. داشتید این بحث را مطرح می کردید این ها اصل خلافت را می خواستند اثبات کنند که جزء رکن دین است به خاطر این که می خواست بگوید در اصل انتخاب خلیفه کسی مخالفت نکرد همان طوری که ابوبکر، عمر را انتخاب کرد کسی مخالفت نکرده است. کسی نگفت چرا خلیفه انتخاب می کنی؟ و نگفتند نه بر تو و نه بر ما واجب است. در مورد کار ابوبکر سکوت کردند. کسی نگفت چرا خلیفه انتخاب می کنی همه گفتند چرا این را انتخاب می کنی؟

پاسخ:

اعتراض صحابه چه به اصل خلافت باشد و چه به خلافت عمر باشد هر دو دارای اشکال است.

در این جا عبارت آقای شنقیطی غیر از این است. عبارت شنقیطی را بیاورم این جا دو تا بحث است یکی این که آیا تعیین خلیفه و امام واجب است یا واجب نیست؟ این فرمایش شما آن جا می آید اصلاً تعیین خلیفه واجب است یا واجب نیست؟ عرض کردم اگر واجب هم باشد آیا واجب علی الله یا واجب علی الناس ؟

حال اگر واجب علی الله باشد آیا واجب عقلی است یا نصی؟ این جا معرکه آراء است دنیایی برای خودشان دارند هر کسی برای خودش سازی می زند. آن جا وقتی رسیدیم خدمت تان عرض خواهم کرد.

در این جا آقای شنقیطی در کتاب أضواء البیان، جلد 1، صفحه 21 می گوید:

«وأجمعت الصحابة على تقديم الصديق»

أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن؛ اسم المؤلف: محمد الأمين بن محمد بن المختار الجكني الشنقيطي. الوفاة: 1393هـ، دار النشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات.، ج1، ص21

بحث سر این است خلافت خلیفه اول، دوم و ... داستانش چه است؟ آیا نصی داریم یا نداریم؟ آدم نمی داند این ها با خودشان چند، چند هستند؟!

 عضد الدین ایجی می گوید:

«أما النص فلم يوجد»

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص596

 

نصی بر خلافت هیچ یک از خلفا وجود ندارد نه برای حضرت علی (سلام الله علیه) نه برای ابوبکر و نه برای عمر!

 ابن کثیر دمشقی می گوید:

«وظهر له أن رسول الله لم ينص على الخلافة عينا لأحد من الناس لا لأبي بكر كما قد زعمه طائفة من أهل السنة»

«ولا لعلي كما يقوله طائفة من الرافضة»

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج5، ص250

نووی که از او به فقیه الأمة تعبیر می کنند در جلد 12، صفحه 205می گوید:

«أن المسلمين أجمعوا على أن الخليفة إذا حضرته مقدمات الموت وقبل ذلك يجوز له الاستخلاف ويجوز له تركه فإن تركه فقد اقتدى بالنبي صلى الله عليه وسلم في هذا وإلا فقد اقتدى بأبي بكر وأجمعوا على انعقاد الخلافة بالاستخلاف وعلى انعقادها بعقد أهل الحل والعقد لإنسان إذا لم يستخلف الخليفة وأجمعوا على جواز جعل الخليفة الأمر شورى بين جماعة كما فعل عمر بالستة وأجمعوا على أنه يجب على المسلمين نصب خليفة ووجوبه بالشرع لا بالعقل ]»

صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة: الطبعة الثانية، ج 12، ص 205

اگر خلیفه انتخاب نکرد از پیغمبر تبعیت کرده، اگر خلیفه انتخاب کرد از ابوبکر تبعیت کرده است کار به جایی رسید که ابوبکر در این جا عِدل پیغمبر قرار گرفت!!

می گویند: ما سنی هستیم و تابع سنت پیغمبر هستیم. درجواب می گوییم: اگر تابع پیغمبر هستید، پیغمبر که خلیفه معین نکرد چرا شما خلیفه معین می کنید؟!

«عن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ رضي الله عنهما قال قِيلَ لِعُمَرَ ألا تَسْتَخْلِفُ قال إن أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ من هو خَيْرٌ مِنِّي أبو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ من هو خَيْرٌ مِنِّي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَثْنَوْا عليه فقال رَاغِبٌ وراهب وَدِدْتُ أَنِّي نَجَوْتُ منها كَفَافًا لَا لي ولا عَلَيَّ لَا أَتَحَمَّلُهَا حَيًّا وميتا»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2638، ح6792

متن صحیح مسلم چنین است:

«عن بن عُمَرَ قال حَضَرْتُ أبي حين أُصِيبَ فَأَثْنَوْا عليه وَقَالُوا جَزَاكَ الله خَيْرًا فقال رَاغِبٌ وَرَاهِبٌ قالوا اسْتَخْلِفْ فقال أَتَحَمَّلُ أَمْرَكُمْ حَيًّا وَمَيِّتًا لَوَدِدْتُ أَنَّ حَظِّي منها الْكَفَافُ لَا عَلَيَّ ولا لي فَإِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ من هو خَيْرٌ مِنِّي يَعْنِي أَبَا بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْكُمْ فَقَدْ تَرَكَكُمْ من هو خَيْرٌ مِنِّي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال عبد اللَّهِ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ حين ذَكَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ»

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1454، ح1823

«فَإِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ من هو خَيْرٌ مِنِّي يَعْنِي أَبَا بَكْرٍ» کسی که بهتر از من بود خلیفه انتخاب کرد «وَإِنْ أَتْرُكْكُمْ فَقَدْ تَرَكَكُمْ من هو خَيْرٌ مِنِّي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم» اگر ترک کنم... رسول خدا که بهتر از من بود تعیین خلیفه را ترک کرد.

اگر چنین است پس سنت رسول الله کجا رفت؟ شما می گویید ما سنی هستیم پیغمبر، خلیفه معین نکرده است شما چرا معین می کنید پس خلاف نظر پیغمبر است!!

باقلانی می گوید:

«وعلمنا بأن جمهور الأمة والسواد الأعظم منها ينكر ذلك ويجحده»

نص بر خلافت را منکر و جاحد هستند

«ويبرأ من الدائن به»

برائت می جویند از کسی که معتقد است خلافت، منصوص است. فقط مانده بود یک فحش رکیک بدهد! تندترین عبارت را دارد.

«و رأينا أكثر القائلين بفضل علي عليه السلام من الزيدية ومعتزلة البغاديين وغيرهم ينكر النص عليه ويجحده مع تفضيله عليا على غيره وزوال التهمة عنه في بابه أوضح دليل على سقوط ما ذهبوا إليه وبطلانه»

تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل؛ اسم المؤلف: محمد بن الطيب الباقلاني الوفاة: 403هـ، دار النشر: مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عماد الدين أحمد حيدر، ج1، ص444

ابن زنجویه متوفای 251 است یعنی معاصر امام هادی و امام عسکری (سلام الله علیهما) می گوید ابوبکر در آخرین لحظه می گوید:

«ووددت أني كنت سألته»

ای کاش از پیغمبر سوال کرده بودم نتوانستم سوال کنم

«هل للأنصار في هذا الأمر شيء؟ ووددت أني كنت سألته عن ميراث ابنة الأخ والعمة، فإن في نفسي منها شيئا»

الأموال لابن زنجويه؛ اسم المؤلف: أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله الخرساني المعروف بابن زنجويه (المتوفى: 251هـ) الوفاة: 251، دار النشر: ، ج1، ص387

آیا انصار صلاحیت برای خلافت دارند یا ندارند؟! آقای ابوبکر! حضرت علی (سلام الله علیه) را خانه نشین کردی ملت را بدبخت کردی تعداد انبوهی از جمعیت را به نام جنگ رِدّه قتل عام کردی، خالد بن ولید به دستور تو رفت مالک بن نویره را کشت و با همسرش همبستر شد و تجاوز کرد. تازه می فرمایید «هل للأنصار في هذا الأمر شيء؟!

احادیث مختاره می گوید:

«قلت هذا حدیث صحیح عن أبي بکر»

این ها نمونه هایی است که می گویند ما نصی از رسول اکرم در رابطه با خلافت نداریم یعنی این همه احادیثی که خودشان با سند معتبر و صحیح نقل کرده اند از حدیث دار گرفته تا حدیث غدیر گویا پنبه در گوش شان گذاشتند حضرات هیچ کدام شان را نشنیدند.

یعنی یک نفر به اندازه یک سر سوزن عقلش را به کار ببرد این قضایا را ببیند برایش کاملاً‌ مشخص می شود حق چه است. همان تعبیر امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: والله حقانیت ما از این آفتاب روشن تر است. حال این علمای اهل سنت جلوی آفتاب نشسته اند و می گویند آفتابی نیست! نه این که نمی بیند. هر کس بگوید آفتاب است ما از او برائت می جوییم! (دشمنی) در این حد است.

 این جا هم بحث سر این است وقتی می گوید وجوبش از ارکان دین است بعد می گوید ابوبکر، عمر را انتخاب کرد هیچ کس هم مخالفت نکرد؛ پس معلوم می شود این رکن دین و اجماع امت را به دنبال دارد. می گوید خلافت از ارکان دین است ولی پیغمبر اکرم توجه نکرد و رکن دین را ترک کرد!!

پرسش:

ترک واجب کرد

پاسخ:

بلکه ترک رکنی از ارکان دین یعنی

(الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ)

امروز، دين شما را کامل کردم

سوره مائده (5): آیه 3

در حقیقت دارد انکار می کند این عبارت کفر است یعنی انکار صریح و نص قرآن است ما باید هر روز خدا را شکر کنیم شکر خیلی طولانی. یکی دو ساعت در سجده که خدای عالم نعمت ولایت را به ما داده است.

من بارها گفته ام این آقایان الان هنوز گرم هستند چیزی متوجه نیستند وقتی ملک الموت می آید اهل بیت علیهم السلام را آن جا می بینند وارد برزخ می شوند می بینند چقدر بدبخت و بیچاره شدند. یک عمر بدبخت، بیچاره و فلک زده هستند مدام (رَبِّ ارْجِعُونِ) می گویند چه فایده ای دارد!

(حَتَّى‏ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ)

(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مي‌دهند) تا زماني که مرگ يکي از آنان فرارسد، مي‌گويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد!

سوره مؤمنون (23): آیه 99

 (وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ)

و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگيخته شوند!

سوره مؤمنون (23): آیه 100

آدم دلش به حال این ها می سوزد. من بارها در دعاها و نمازهایم جوان های اهل سنت را دعا می کنم چون خدا جوان های شیعه را در دنیا یا روز قیامت با سختی یا عذاب تطهیر می کند ولی درنهایت به بهشت می روند؛ ولی جوان های این ها هیچ راه گریزی ندارند.

درمناقب خوارزمی آمده است: رسول اکرم می فرماید: یاعلی! اگر این ها به اندازه عمر نوح عبادت کنند هزار بار پای پیاده به مکه بروند اما ولایت تو را نداشته باشند «لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة»

«يا علي لو أن عبدا عبد الله مثل ما قام نوح في قومه وكان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله وحج ألف مرة على قدميه ثم قتل بين الصفاة والمروة مظلوما ثم لم يوالك لم يشم رائحة الجنة ولم يدخلها»

ای علی اگر به اندازه عمر حضرت نوح عبادت کند، مثل «کوه احد» طلا در راه خدا انفاق کند و خدا عمر طولانی بدهد هزار بار پیاده به زیارت خانه خدا برود و بین «صفا» و «مروه» مظلومانه کشته شود ولایت تو را نداشته باشد بوی بهشت را استشمام نخواهند کرد!

المناقب؛ نوسنده: الموفق الخوارزمي وفات : 568، تحقيق: الشيخ مالك المحمودي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، ص67

نه تنها بهشت نمی روند بلکه بوی بهشت را هم استشمام نخواهند کرد! دل آدم می سوزد افرادی آمدند مسائلی را بار کردند و این مسائل باعث شده انبوهی از مردم به ضلالت و بیراهه رفتند، برای چقدر؟ برای چندین سال خلافت آیا واقعاً می ارزد با چندین سال خلافت انسان هم خودش را بدبخت کند هم میلیاردها میلیارد جمعیت را بدبخت کند؟!

پرسش:

جمعیت بی سواد اهل سنت نه کسانی که سواد دارند آن ها که کلاً بی سواد هستند و تشخیص نمی دهند چطور؟

پاسخ:

با توجه به رسانه ها، فضای مجازی و تلاش هایی که شیعه ها دارند و خودشان توانایی مطالعه دارند آیا می شود گفت جاهل قاصر داریم؟

پرسش:

در جامعه اهل سنت کسانی هستند که سواد ندارند و دسترسی ندارند.

پاسخ:

آن ها:

(إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يهْتَدُونَ سَبِيلًا)

مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکاني که براستي تحت فشار قرار گرفته‌اند (و حقيقتا مستضعفند)؛ نه چاره‌اي دارند، و نه راهي (براي نجات از آن محيط آلوده) مي‌يابند.

سوره نساء (4): آیه 98

 (إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ) اگر واقعا مستضعف باشند شامل شان می شود واقعاً‌ مستضعف باشد. یعنی حق به گوششان نرسیده باشد نه این که حق به گوششان برسد بگویند: (وَجَدْنَا عَلَيهِ آبَاءَنَا)

(وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيطَانُ يدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ)

و هنگامي که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پيروي کنيد!»، مي‌گويند: «نه، بلکه ما از چيزي پيروي مي‌کنيم که پدران خود را بر آن يافتيم!»آيا حتي اگر شيطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعيت مي‌کنند)؟!

سوره لقمان (31): آیه 21

ولی اگر مستضعف نشود

«يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً- قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص47

مراد از عالِم، فقط روحانی، طلبه و دانشمند نیست، عالم یعنی کسی که علم تشخیص حق از باطل را دارد.

 

اهانت اهل سنت به پیامبر در ترک رکن دین

 نویری متوفای 733 در نهایة الأرب فی فنون می گوید:

«وكان صلى الله عليه وسلم لا يصنع شيئا في دين الله إلا بوحي»

نبی مکرم در دین خدا جز به وحی عمل نمی کرد

 (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی ‌گويد! آنچه می ‌گويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست!

سوره نجم (53): آیات 3 و 4

«والخلافة ركن من أركان الدين»

نهاية الأرب في فنون الأدب؛ اسم المؤلف: شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب النويري الوفاة: 733هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مفيد قمحية وجماعة، ج19، ص14

یعنی رکنی از ارکان دین است پیغمبر هم در دین خدا همه اش به وحی عمل می کرده. باید گفت: اگر چنین است پس پیامبر اکرم رکن دین را ترک کرده است! اگر رکن دین را ترک کرد چرا ابوبکر بر خلاف پیامبر اکرم رکن دین را احیاء کرد؟! اگر پیغمبر رکن دین را تعمداً متوجه شد ولی آن را ترک کرد، اهانت به پیامبر و خدشه بر عصمت ایشان است درحالی که قرآن به صراحت می فرماید اگر یک سر سوزنی وحی را تغییر بدهد

(لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)

ما او را با قدرت می ‌گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع می ‌کرديم

سوره الحاقة (69): آیات 45 و 46

اگر پیغمبر بخواهد کوچک ترین تغییری در دین انجام بدهد رگ قلبش را می زنیم.

پرسش:

استاد! همین یک خط ظاهراً‌ ضد و نقیض بود.

پاسخ:

بله کاملا.

درهرصورت...

محمود بن سعود الخزاعي در کتاب تخریج الدلالات السمعیة دارد:

«ولم یصرح بذلک»

پیغمبر به خلافت تصریح نکرد نگفت خلیفه من چه کسی است.

«لانه لم یؤمر فیه بشيء»

آدم باید برای این عزا بگیرد پیغمبر در امر امامت و خلافت از طرف خدا دستوری نگرفته بود!

«وکان لا یصنع شیئا فی دین الله إلا بوحی، والخلافة رکن من أرکان الدین»

تخريج الدلالات السمعية على ما كان في عهد رسول الله من الحرف؛ اسم المؤلف: علي بن محمود بن سعود الخزاعي أبو الحسن الوفاة: 789، دار النشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت - 1405، الطبعة: الأولى ، تحقيق: د. إحسان عباس، ج1، ص44

 

پیغمبر: «لا یصنع شیئا فی دین الله إلا بوحی، والخلافة رکن من أرکان الدین»

ابن جبیر نقل می کند

«حدثنا الْحُمَيْدِيُّ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ قالا حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن سَعْدٍ عن أبيه عن مُحَمَّدِ بن جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ عن أبيه قال أَتَتْ امْرَأَةٌ النبي صلى الله عليه وسلم فَأَمَرَهَا أَنْ تَرْجِعَ إليه قالت أَرَأَيْتَ إن جِئْتُ ولم أَجِدْكَ كَأَنَّهَا تَقُولُ الْمَوْتَ قال صلى الله عليه وسلم إن لم تَجِدِينِي فَأْتِي أَبَا بَكْرٍ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1338

«حدثني عَبَّادُ بن مُوسَى حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن سَعْدٍ أخبرني أبي عن مُحَمَّدِ بن جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ عن أبيه أَنَّ امْرَأَةً سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شيئا فَأَمَرَهَا أَنْ تَرْجِعَ إليه فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إن جِئْتُ فلم أَجِدْكَ قال أبي كَأَنَّهَا تَعْنِي الْمَوْتَ قال فَإِنْ لم تَجِدِينِي فَأْتِي أَبَا بَكْرٍ»

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج4، ص1856

«يا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إن جِئْتُ فلم أَجِدْكَ» اگر من جلسه بعد آمدم شما از دنیا رفته بودید چه کار کنم؟ «قال فَإِنْ لم تَجِدِينِي فَأْتِي أَبَا بَكْرٍ» اگر من نبودم سراغ ابوبکر برو! از آن طرف می گوید پیغمبر مأمور نبود! آیا پیغمبر بر خلاف حکم الهی عمل کرده است؟

در آن جا می گوید: «لم یؤمر فیه بشيء»

پرسش:

در هر صورت...

بحث سر این است «وکان لا یصنع شیئا فی دین الله إلا بوحی، والخلافة رکن من أرکان الدین، ولم یصرح بذلک لانه لم یؤمر فیه بشيء»

مرداوی در کتاب التمهید می گوید:

«ابن حامد، وجمع، يكفر منكر حكم إجماع قطعي»

اگر یک امری اجماعی باشد کسی امر اجماعی را انکار کند کافر است.

«کذا لو انکر رکنا من ارکان الاسلام»

رکنی از ارکان اسلام را اگر انکار کند کافر است.

 خلافت، رکنی از ارکان دین است پیغمبر مأمور نبوده و انکار هم کرده هیچ وصیتی هم نکرده است آن طرف هفت، هشت نفر از بزرگان اهل سنت می گویند:

«أما النص فلن یوجد»

نصی بر خلافت اصلاً‌ وجود ندارد!

«لا في علي ولا في أبي بکر ولا في غیرهما»

شما کتاب المغنی قاضی عبدالجبار و کتاب عضد الدین ایجی را مطالعه کنید، حدود 24 دلیل نص بر خلافت ابی ابکر آورده اند! چه شد؟! شما می گویید: «أما النص فلم یوجد» شش، هفت آیه ای که شما آوردید ده، دوازده روایتی که شما آوردید

«وأما السنة فقوله عليه السلام اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر»

شرح المقاصد في علم الكلام؛ اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م، الطبعة: الأولى، ج2، ص298

«اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر وعمر رضي الله عنهما فقط رواه الطبراني في الأوسط وفيه يحيى بن عبدالحميد الحماني وهو ضعيف»

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807، دار النشر: دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج9، ص295

و امثال این ها، «أما النص فلن یوجد» یا بیست و چند دلیلی که از آیات و روایات شما برای خلافت آوردید کدامش را بپذیریم؟ !

پرسش:

نمی شود جواب بدهند اختلاف فتاوا است بعضی ها این عقیده را دارند

پاسخ:

نه، کسانی که «لن یوجد» دارند همان ها می گویند این روایت اگر من نبودم سراغ ابوبکر می رفتید این دلیل است بر این که پیغمبر نصی داشت! یعنی یک نفر می گوید: «نص لن یوجد» بعد توجیه می کند نص دو نوع است نص جلی، نص خفی! ما می گوییم «نص لن یوجد» یعنی نص جلی است. نصی که ما می آوریم نص خفی است! درحالیکه عضد الدین ایجی و هم شریف جرجانی صراحت دارند که این ها نص صریح است نه نص خفی «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر»، می گوید نص جلی و صریح بر خلافت است حتی نسبت به نمازش هم می گویند نص صریح و جلی است.

 عرض کردم ما باید خدا را شاکر باشیم نعمتی که برای آن نعمت هیچ کاری نکردیم یک دفعه ما یک کاری انجام می دهیم در کنار آن خدا یک عنایتی به ما می کند ولی نعمت ولایت از نعمت هایی است که ما به اندازه یک چشم به هم زدن هم برای آن کار نکردیم از باب:

«يَا مُبْتَدِئَ النِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، دار الكتب الإسلامية – تهران: 1407 ق، ج‏2، ص578، بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِيعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَة، ح4

الا این که بگوییم در عالم ذر امتحان دادیم و چون در آن امتحان الهی قبول شدیم لذا خدا نعمت ولایت را به ما داد. این هم حرفی است.

تکفیر منکرین خلافت ابوبکر وعمر

 آقای قمراوی نیز همان تعبیر را که آقایان گفته اند، مطرح می کند

«قصد الکعبة مفروض ومن احکام الدین یکفر جاحده»

بعد به این جا می رسند در خلافت ابو بکر نصی نداریم.

شرح فتح القدیر :

«وإن أنكر خلافة الصديق أو عمر رضي الله عنهما فهو كافر»

شرح فتح القدير؛ اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن عبد الواحد السيواسي الوفاة: 681هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الثانية، ج1، 350

پیغمبر معین نکرد ولی جمعیت آمدند معین کردند و ابوبکر هم در آخر عمرش می گوید ای کاش از پیغمبر سوال کرده بودم بعد از شما چه کار کنیم؟ ولی اگر کسی انکار خلافت ابوبکر و عمر کند کافر است!

 سُبکی از استوانه های علمی اهل سنت و آدم معتدلی است نسبت به دیگران و مرد ملایی است.

«وفيمن أنكر إمامة أبي بكر وعمر»

آن جا خلافت بود این جا امامت شد.

«أن الصحيح أنه يكفر»

بعد می گوید:

«وإن أنكر خلافة الصديق فهو كافر»

«وفي تتمة الفتاوى والرافضي الغالي الذي ينكر خلافة أبي بكر يعني لا تجوز الصلاة خلفه وفي الغاية للسروجي رحمه الله وفي المرغيناني وتكره الصلاة خلف صاحب هوى وبدعة ولا تجوز خلف الرافضي ثم قال وحاصله إن كان هوى يكفر به لا تجوز وإلا تجوز وتكره وفي شرح المختار لابن بلدجي من الحنفية وسب أحد من الصحابة وبغضه لا يكون كفرا لكن يضلل فإن عليا رضي الله عنه لم يكفر شاتمه حتى لم يقتله وقال جلال الدين الخياري في عمر رضي الله عنه من ظن أنه كان يغصب الحق أهله ويستولي على ما كان غيره أحق به ظلما منه وعتوا ويزوج ابنته قهرا أبى أو شاء فقد أصر بالقتل إذ لا داء أعظم من العناد وفي الفتاوى البديعية من كتب الحنفية»

تمام این ها را می آورد و بعد می گوید:

«من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر وقال بعضهم هو مبتدع والصحيح أنه كافر»

فتاوى السبكي؛ اسم المؤلف: الامام أبي الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار المعرفة - لبنان/ بيروت، ج2، ص576

پرسش:

سبکی معتدل این حرف را زده است؟!

پاسخ:

بله سبکی معتدل! این حرف را می زن!د یعنی شما ببینید مبنای این آقایان نسبت به شیعه این است حنفی ها، مالکی ها، شافعی ها و حنبلی هایشان دارند یعنی حرف یک فرقه نیست. ابن نُجیم حنفی است و جزء معتدل های اهل سنت است البحر الرائق در حوزه های علمیه اهل سنت یکی از منابع درس خارج شان است.

«وَالرَّافِضِيُّ إنْ فَضَّلَ عَلِيًّا على غَيْرِهِ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَإِنْ أَنْكَرَ خِلَافَةَ الصِّدِّيقِ فَهُوَ كَافِرٌ»

البحر الرائق شرح كنز الدقائق؛ اسم المؤلف: زين الدين ابن نجيم الحنفي الوفاة: 970هـ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، الطبعة: الثانية، ج1، ص370

اگر بگوید حضرت علی از همه افضل است -حال آن که روایت صحیح از احمد ابن حنبل و دیگران دارند که :

« لم يرو لأحد من الصحابة من الفضائل ما روى لعلي»

تهذيب التهذيب؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، ج7، ص297

پرسش:

حکم به قتل هم می دهند؟

پاسخ:

حکم قتل «یُقتَل یُقتَل» را با تاکید دو مرتبه می گویند که باید کشته شود. حاشیه ابن عابدین این هم جزء کتاب های درسی خارج اهل سنت است می گوید:

«من أنكر خلافة الصديق أو عمر فهو كافر»

حاشية رد المختار على الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة؛ ابن عابدين، محمد أمين بن عمر (متوفاي1252هـ)، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1421هـ - 2000، ج1، ص 561

طحطاوی حنفی نیز همین تعبیر را دارد

«وإن أنكر خلافة الصديق كفر كمن أنكر الإسراء»

حاشية على مراقي الفلاح شرح نور الإيضاح؛ اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن إسماعيل الطحاوي الحنفي الوفاة: 1231هـ، دار النشر : المطبعة الكبرى الأميرية ببولاق - مصر - 1318هـ، الطبعة: الثالثة، ج1،‌ ص204

هرکسی خلافت ابوبکر را انکار کند مانند کسی که معراج پیامبر را انکار کند و او کافر است.

فتاوای هندیه می شود گفت مجمع المسائل احناف است تعدادی از علمای بزرگ هند ا جمع شدند یک لجنه ای درست کردند آن چه فتاوای متفقٌ علیه عند الأحناف بوده در این کتاب آوردند. یعنی این از قطعیات فتاوای احناف است در جلد 2 دارد:

«من أَنْكَرَ إمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ كَذَا في الظَّهِيرِيَّةِ وَيَجِبُ إكْفَارُهُمْ بِإِكْفَارِ عُثْمَانَ وَعَلِيٍّ وَطَلْحَةَ وَزُبَيْرٍ وَعَائِشَةَ رضي اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُمْ»

الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان؛ اسم المؤلف: الشيخ نظام وجماعة من علماء الهند الوفاة: 9999، دار النشر: دار الفكر - 1411هـ - 1991م، ج2،‌ ص264

نسبت به این مقداری تعدیل کردند.

قتل را ملاحظه بفرمایید لسان المیزان ابن حجر عسقلانی

«من قال ان أبا بكر وعمر ليسا بامامي هدى يقتل يقتل»

لسان الميزان؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند -، ج5، ص101

پرسش:

این کفری که می گویند کفری است که محاربه با خدا است؟

پاسخ:

در حد انکار ضروری از ضروریات دین است.

محمد ابن جریر طبری:

«قال محمد بن جرير من قال إن أبا بكر وعمر ليسا بإمامي هدى أيش هو قال مبتدع فقال ابن جرير إنكارا عليه مبتدع مبتدع هذا يقتل»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج14، ص275

اگر کسی بگوید ابوبکر و عمر امامت هدایتگر نبودند. ابن اعلم گفت مبتدع ابن جریر اعتراض کرد «فقال ابن جرير إنكارا عليه مبتدع مبتدع هذا يقتل» یعنی کسی منکر امامت هدایتگر ابوبکر و عمر نشود باید کشته شود.

«من قال ان أبا بكر وعمر ليسا بامامي هدى يقتل يقتل» دو مرتبه باید کشته بشود

بن باز می گوید: «المفتي یفتي عن الله»، مفتی از طرف خدا دارد فتوا می دهد.

 ابن قیم جوزیه کتاب هفت- هشت جلدی به نام اعلام الموقعین دارد آن دسته از علما که از طرف خدا حق امضاء داشتند! این آقا کسی است که از طرف خدا حق امضاء دارد آن وقت به ما اشکال می کنند که چرا می گویید فقها ولایت مطلقه دارند. آن چه که خدای عالم برای ائمه معین کرده بجز موارد خاص ائمه این ها اختیار دارند. مثلاً می تواند برای ضرورت ،حج را تعطیل کند. می گوید این ها بدعتگزار هستند و یُقتل یُقتل است ولی خودشان این طور فتوا می دهند.

 تذکرة الحفاظ ذهبی، جلد 2، صفحه 712 می گوید

«من قال ان أبا بكر وعمر ليسا بإمامي هدى يقتل»

تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ج 2، ص 712

دیده یُقتل یُقتل خیلی تندروی است نمی شود تحمل کرد یکی از یقتل ها را حذف کرده است!

سیر اعلام النبلاء باز همین تعبیر را دارد:

«فقال ابن جرير إنكارا عليه مبتدع مبتدع هذا يقتل»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج14، ص275

یعنی کسی که بگوید ابوبکر و عمر امام هستند ولی «إمامی هُدَی» نیستند باید کشته بشود. بعد آقایان تعبیری دارند که خیلی عجیب است در قوت القلوب فی معاملة المحبوب برای ابو طالب مکی متوفای 286 است

«من أنكر إمامة لسلطان فهو زندیق»

قوت القلوب؛ تألیف: ابوطالب مکی، محمد بن علی، - 386ق، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت‌: 1417 هجری قمری، ج2، ‌ص208

از خلیفه هم پایین آمد یعنی اگر کسی امروز امامت آقای ملک سلمان را انکار کند «فهو زندیق» حکم زندیق قطعی است.

پرسش:

مشخص است اولین نفری که فتوای کفر داده چه کسی است؟

پاسخ:

اول کسی که فتوا داد خود شخص ابوبکر است، در رابطه با مخالفین گفتند ما زکات می دهیم ولی به ابوبکر نمی دهیم گفت تمام این ها را باید بکشند یعنی کسی از دستورات من تخلف کند مستوجب قتل است.

«لَمَّا تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وكان أبو بَكْرٍ رضي الله عنه وَكَفَرَ من كَفَرَ من الْعَرَبِ فقال عُمَرُ رضي الله عنه كَيْفَ تُقَاتِلُ الناس وقد قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ على اللَّهِ فقال والله لَأُقَاتِلَنَّ من فَرَّقَ بين الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ فإن الزَّكَاةَ حَقُّ الْمَالِ والله لو مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَقَاتَلْتُهُمْ على مَنْعِهَا قال عُمَرُ رضي الله عنه فَوَاللَّهِ ما هو إلا أَنْ قد شَرَحَ الله صَدْرَ أبي بَكْرٍ رضي الله عنه فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج2، ص507، ح1335

اول کسی هم که اعتراض کرد، عمر بود گفت پیغمبر فرمود: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إلا الله» وقتی شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دادند خون، مال و عِرض شان در امان است ابوبکر قبول نکرد گفت باید این ها کشته بشوند.

پرسش:

این حرف خود ابوبکر است حرف علمای بعدشان چه؟

پاسخ:

همه شان دارند، در رابطه با اصحاب رِده هر کسی بحث کرده ملاک شان حرف ابوبکر است.

پرسش:

حضرت زهرا را کشتند از این بالاتر ؟!

پاسخ:

بله.

غزالی می گوید:

«رواه الطبرانى فى الكبير بإسناد لا بأس به وقال سهل من أنكر إمامه السلطان فهو زنديق ومن دعاه السلطان فلم يجب فهو مبتدع ومن أتاه من غير دعوة فهو جاهل وسئل أى الناس خير فقال السلطان»

إحياء علوم الدين؛ اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالي أبو حامد الوفاة: 505، دار النشر: دار االمعرفة – بيروت، ج4، ص99

هر کس امامت یک پادشاهی را نه خلیفه، نه ابوبکر و نه عمر بلکه پادشاهی را انکار کند زندیق است!

پرسش:

بار معنایی زندیق و کافر تفاوت دارد؟

پاسخ:

زندیق یعنی کسی که الله را منکر است واژه زندیق را الان آتئیست می گویند. عبارتی که خوارزمی از نبی مکرم نقل کرده مهم است:

«يا علي لو أن عبدا عبد الله مثل ما قام نوح في قومه وكان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله وحج ألف مرة على قدميه ثم قتل بين الصفاة والمروة مظلوما ثم لم يوالك لم يشم رائحة الجنة ولم يدخلها»

ای علی اگر به اندازه عمر حضرت نوح عبادت کند، مثل «کوه احد» طلا در راه خدا انفاق کند و خدا عمر طولانی بدهد هزار بار پیاده به زیارت خانه خدا برود و بین «صفا» و «مروه» مظلومانه کشته شود ولایت تو را نداشته باشد بوی بهشت را نخواهد شنید!

المناقب؛ نوسنده: الموفق الخوارزمي وفات : 568، تحقيق: الشيخ مالك المحمودي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، ص67

روایت هم آورد هیچ اشکال سندی و دلالی نکرده است. حالا این عبارت ها را داشته باشید

«من انكر امامة ابي بكر فهو كافر»

إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع؛ المؤلف: المقريزي، أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد (متوفاى845 هـ)، تحقيق وتعليق محمد عبد الحميد النميسي، ناشر: منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 ه‍ ـ 1999م، ج9، ص218

«من قال إن أبا بكر وعمر ليس إمامي هدى يقتل»

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج 52، ص 201

در رابطه با حضرت امیر (سلام الله علیه) از زمان معاویه تا آخر قرن سوم منکر خلافت حضرت علی بودند. اول کسی که خلافت حضرت علی را در ردیف خلافت سه نفر آورد احمد ابن حنبل است.

«قال أحمد من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله»

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج35، ص18

«وقال أحمد بن حنبل من لم يثبت الإمام لعلي (رضی الله عنه) فهو أضل من حمار أهله»

التمهيد والبيان في مقتل الشهيد عثمان؛ اسم المؤلف: محمد بن يحيى بن أبي بكر المالقي الأندلسي الوفاة: 741، دار النشر: دار الثقافة - الدوحة - قطر - 1405، الطبعة: الأولى، تحقيق : د. محمود يوسف زايد، ج1، ص176

پرسش:

قبل از اقدام احمد هم این طور نبوده چون خیلی هایشان عثمان را به عنوان خلیفه قبول نداشتند می خواست عثمان را در خلفای راشدین بیاورد تربیع را مطرح کرده است.

پاسخ:

نه، تثلیث را قبول داشتند بخاری در کتاب تاریخ صغیر، در صفحه 119 می گوید: خلیفه مسلمین بعد از رسول الله، ابوبکر دو سال و اندی خلافت کرد. عمر حدود ده سال ، عثمان دوازده سال و بعد معاویة ابن ابی سفیان اصلاً اسمی از حضرت امیر المؤمنین ندارد.

پرسش:

نه این که همه شان قبول نداشتند اکثراً قبول نداشتند

پاسخ:

قبول داشتند نه این که قبول نداشتند می گویند ظلم کرد به خاطر ظلمش مردم او را کشتند. قبول نکنند عمر را هم قبول نمی کنند چون عثمان فرآورده شورای عمر بود.

شما ملاحظه بفرمایید عبارت ها را می آورم حتی از ابن تیمیه و دیگران وقتی احمد ابن حنبل گفت: «من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله»، چقدر علما علیه احمد ابن حنبل قیام و اعتراض کردند چرا بدعت گذاری می کنی؟ حضرت علی که خلیفه نیست می گویی «من لم يربع بعلي في الخلافة فهو أضل من حمار أهله»

نسبت به ابوبکر و عمر: «من قال إن أبا بكر وعمر ليس إمامي هدى يقتل»، در رابطه با حضرت امیر نه! این ها خیلی درد است. حتی گفتم اگر احمد ابن حنبل هیچ کاری برای قیامت که مورد عنایت اهل بیت قرار بگیرد نداشته باشد جز همین فتوایش که یک موجی در میان علمای اهل سنت ایجاد کرد -ما نمی دانیم- ولی شاید پاداشی به او داده شود. چون اهل بیت (علیهم السلام) مبنای شان این است که هر کس برای این ها کاری انجام بدهد حتی اگر ناصبی باشد نمی گذارند آن عملش ضایع بشود و به او پاداش می دهند. این ها را ان شاء الله خدمت آقایان عرض می کنم.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 

 

 




Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها